جدیدترین مطالب

فصلنامه «گام سوم» شماره ۳
در این شماره نیز مقالاتی متنوع در موضوعات اقتصاد، آیندهپژوهی، خانواده به همراه بخشهای نوشتار، سیاست و پروندهای با عنوان «آیندهای قمر در عقرب» و بخش ضمیمه نوروزی با عنوان «بزرگ شدن در خاندان مرداک» چاپ شده است.

چالشهای والدین شاغل: وابستگی به خدمات نگهداری کودک
دیگران فکر میکنند من مادر بدی هستم چون بچههایم را به مراکز مراقبت پولی میفرستم، اما فرزندانم عاشق مراقبانشان و فعالیتهایی هستند که با آنها انجام میدهند. و اینکه من به کارم ادامه میدهم، بهترین تصمیم برای خودم و خانوادهام است. مراقبت پولی به این معناست که من زیر فشار انجام همزمان همهچیز از پا نمیافتم. این نوع مراقبت از سلامت روان من محافظت میکند تا بتوانم هم کار کنم و هم مادر باشم، بیآنکه به کمک پدربزرگ و مادربزرگ وابسته شوم.

الگوریتم جدید برای مقابله با «توهمات» هوش مصنوعی
یکی از مشکلات پایدار ابزارهای هوش مصنوعی مولد امروزی، مانند ChatGPT، این است که اغلب با اطمینان کامل اطلاعات نادرست ارائه میکنند. دانشمندان علوم رایانه این رفتار را «توهم» مینامند و آن را یکی از موانع اصلی کاربردپذیری هوش مصنوعی میدانند. توهمها باعث بروز برخی اشتباهات عمومی شرمآور شدهاند.

ریاکاری در قضاوت کسانی که زیباتر میشوند!
برای آن دسته که با این اصطلاح آشنا نیستند، «چهرهگرایی» به معنای تبعیض بر مبنای جذابیت ظاهری است. در حالی که بیشتر اشکال تبعیض، اغلب بنا به تعریف، به گروههای خاصی محدود میشوند؛ برای مثال، زنستیزی نمیتواند متوجه مردان باشد،چهرهگرایی هیچکس را مستثنی نمیکند.
پربازدیدترین مطالب

هوش مصنوعی و سیاست: چگونه بفهمیم چه چیزی و چه کسی واقعی است؟
اگر خوششانس باشیم، فناوریهای جدید فقط باعث سردرگمی مختصری میشوند. وگرنه، حوزه سیاسی ما میتواند برای همیشه تغییر کند.

روند ۱۰۰ ساله تغییر اشتغال زنان به روایت تصویر
نگاهی به تصاویر صد سال گذشته نشان میدهد که زنان چگونه از جنگهای جهانی تا قرن ۲۱، توانستند مرزهای شغلی را جابهجا کنند و مسیر جدیدی در تاریخ نیروی کار رقم بزنند.

انواع هوش، کاربردهای هوش هیجانی و تقویت آن در کودکان
ین مطلب نگاهی دارد به انواع هوش و نقش مهم آنها در زندگی روزمره و تواناییهای شناختی انسان. همچنین مروری بر هوش هیجانی و کاربردها و روشهای تقویت آن در کودکان.

نویسنده: جیکوب کوپرمن مترجم: نیوشا امیدی ۶ مرداد ۱۴۰۴
چگونه آیندههای اقلیمی را تصور کنیم؟
جهانهای خیالی در داستانهای اقلیمی میتوانند ما را برای آنچه در پیش است آماده کنند. بخش زیادی از توجهات پیرامون داستان اقلیمی، بر توان بالقوه آن در ترغیب افراد بیتفاوت به تغییرات اقلیمی و اقدام برای مقابله با آن متمرکز است، و این گونه داستانها را نوعی آموزش اخلاقی یا هشدار تاریک میدانند.
این مطلب نوشتهای است از جیکوب کوپرمن که در ۲۷ آوریل ۲۰۲۲با عنوان
How to Imagine Climate Futures
در وبسایت The Long Now Foundation منتشر شده است.
اگر میخواهید بدانید اقلیم جهان در یکی دو قرن آینده چگونه خواهد بود، با یک دانشمند اقلیمشناس صحبت کنید. اما اگر میخواهید بدانید زندگی در جهانی که دگرگونیهای اقلیمی آن را تغییر داده چگونه خواهد بود، بهترین گزینه صحبت با یک نویسنده داستانهای اقلیمی است.
داستان اقلیمی ، که طرفدارانش آن را با عنوان «Cli-fi» میشناسند، واژهای برگرفته از «Sci-fi» (داستان علمی-تخیلی) ، بهعنوان یک ژانر با تعریفی منسجم نسبتاً جدید است. گرچه روایتهای مربوط به فاجعههای زیستمحیطی دستکم به قدمت اسطورههای بنیادین سیل در چین و بینالنهرین قدمت دارند، و داستانهایی که تغییرات اقلیمی را بهصراحت بهعنوان محرک رویدادها معرفی میکنند، دستکم به رمان جهان غرقشده اثر جی. جی. بالارد در سال ۱۹۶۴ بازمیگردند، اما داستان اقلیمی بهعنوان یک دستهبندی مستقل، بیش از یک دهه و نیم قدمت ندارد. این اصطلاح نخستینبار در اواخر دهه ۲۰۰۰ توسط روزنامهنگار و نویسندهای به نام دن بلوم ابداع شد، و در اوایل دهه ۲۰۱۰ با نوشتههای نویسندگانی چون کیم استنلی رابینسون، مارگارت اتوود و باربارا کینگزولور که در رمانهای خود پیامدهای اجتماعی تغییرات اقلیمی و فروپاشی بومشناختی را بررسی میکردند، به مخاطبان وسیعتری معرفی شد.
داستان اقلیمی بهعنوان یک سبک، اشکال گوناگونی به خود میگیرد. در برخی رمانها، مانند درختداستان اثر ریچارد پاورز که در سال ۲۰۱۸ برنده جایزه پولیتزر شد، دغدغههای مربوط به تخریب بوممحیطی در فضای ادبیات واقعگرایانه نفوذ میکند؛ این آثار در جهانی شبیه به دنیای ما روایت میشوند، با همان مسائل زیستمحیطی و کشمکشهای سیاسی. برخی دیگر، مانند مثَلِ بذرکار اثر اکتاویای باتلر (۱۹۹۳)، در آیندهای نزدیک و در بستر فروپاشی اجتماعی روی میدهند و پیامدهای اجتماعی ادامه گرمایش زمین را واکاوی میکنند. برخی آثار دیگر، مانند همیشه در راه خانه نوشته اورسولا کی. لو گویین (۱۹۸۵)، در آیندهای دور اتفاق میافتند و آثار درازمدت بحران کنونی اقلیمی بر بوممحیط را بررسی میکنند.
بخش زیادی از توجهات پیرامون داستان اقلیمی، بر توان بالقوه آن در ترغیب افراد بیتفاوت به تغییرات اقلیمی و اقدام برای مقابله با آن متمرکز است، و این گونه داستانها را نوعی آموزش اخلاقی یا هشدار تاریک میدانند.
اینها روایتهایی هستند که میتوانند «جهان را نجات دهند» ، یا دستکم، ما را آنقدر بترسانند که به اقدام وادار شویم. برخی از تحسینشدهترین کتابهای این سبک بهصراحت چنین ادعایی دارند. در رمان درختداستان، یکی از شخصیتها بخشی از تقصیر تخریب بومشناختی را متوجه نبود داستانهای خوب اقلیمی میداند و میگوید: «جهان دقیقاً به این دلیل رو به نابودی است که هیچ رمانی نمیتواند مبارزه برای نجات جهان را به اندازه کشمکشهای چند انسان گمشده جذاب جلوه دهد.» بر اساس این دیدگاه، داستان اقلیمی جایگزینی هوشمندانه برای اسنادی مانند گزارشهای هیئت بیندولتی تغییرات اقلیمی سازمان ملل (IPCC) است؛ شکلی از ارتباط که نسبت به هزاران صفحه گزارش علمی خشک، بیدرنگتر و ملموستر است. اگر تغییرات اقلیمی ناگزیر است با فرهنگ عامه و اخبار گذرای سیاسی در بازار توجه رقابت کند، منطقی است که ابزارهایی به تیزی رقبا در اختیار داشته باشد.
اما تصویر کردن داستان اقلیمی صرفاً بهعنوان ابزاری برای انگیزش، ارزش واقعی آن را دستکم میگیرد. بهترین آثار این ژانر میتوانند فراتر از تشویق به اقدام برای نجات جهان کنونی عمل کنند ، آنها میتوانند به ما در تصور جهانهایی که پیشرو داریم، چه زیبا و چه وحشتناک، یاری رسانند. این داستانها میتوانند نقشههایی برای آینده باشند؛ ابزاری برای درک سامانههای پیچیدهای که با اقلیمهای در حال تغییر در هم تنیدهاند.
نقشههایی برای آینده
برای برخی از فعالان حوزه عدالت اقلیمی، داستان اقلیمی ابزاری سودمند برای تمرکز بر افقهای بلندمدت فراهم میآورد. هنگامی که توری استیفنز، مدیر خلاق داستان اقلیمی و هماهنگکننده شبکه در پروژه Fix، آزمایشگاه راهحلهای پایگاه خبری اقلیمی Grist، نخست وارد عرصه کار در زمینه عدالت اقلیمی شد، تمرکزش بر «دستاوردهای کوتاهمدت» بود؛ اقداماتی نظیر اصلاحات سیاسی که در بازهای چندماهه مستقیماً به مسائل زیستمحیطی میپرداختند. اما مشارکت عمیقتر او با دنیای داستان اقلیمی ، از جمله با راهاندازی مسابقه داستان کوتاه تصور ۲۲۰۰ (Imagine 2200) توسط Fix ، موجب شد تا استیفنز به این درک برسد که «حتی اگر در حال حاضر با یک مسئله مواجه باشی، همین که خارج از محدوده آسایشت قدم بگذاری و پیرامون طیفی از بدیلها رؤیاپردازی کنی، سودمند است.» به گفته استیفنز، تنها همین فرایند «پذیرفتن آن [تصاویر آینده] ذهن تو را باز میکند.»
مسابقه داستان اقلیمی تصور ۲۲۰۰، که توسط Fix، آزمایشگاه راهحلهای Grist برگزار میشود، به آیندههای اقلیمی امیدبخشی میپردازد که بر پیشرفت عادلانه تمرکز دارند.
چشمانداز آینده در تصور ۲۲۰۰، عمیقاً از تفکر بلندمدت شکل گرفته است؛ استیفنز در گفتوگویی با بنیاد Long Now اینگونه توضیح میدهد. در این پروژه از نویسندگان خواسته شد تا داستانهای کوتاهی در ژانر اقلیمی خلق کنند که مسیرهایی به سوی آیندههایی «پاک، سبز و عادلانه» تا سال ۲۲۰۰ را تصور کنند ، سالی که نهفقط به دلیل شباهت واژگانیاش با ۲۰۲۰ (سالی که ایده برگزاری این مسابقه در آن شکل گرفت) بلکه بهواسطه فاصله قابل توجهش از زمان حال انتخاب شده است. از دیدگاه Fix، سال ۲۲۰۰ نماینده نقطهای در هفت یا هشت نسل پس از اکنون است، بر اساس اصل رایج «پاسداری میاننسلی» که برگرفته از اصول حکمرانی سرخپوستان ایروکواست. استیفنز میگوید، وقتی به آیندههای اقلیمی در بازهای دوسدهای فکر میکنید، وارد ذهنیتی میشوید که خود را «سرپرستی نیکو برای نیاکان آینده» میدانید.
این درک از سرپرستی نیکو در داستانهایی که در مجموعه تصور ۲۲۰۰ منتشر شدهاند نیز بازتاب یافته است. در حالیکه بسیاری از آثار شناختهشدهتر داستان اقلیمی در ذهن عموم، آیندههایی تاریک را ترسیم میکنند که در آنها فقدان مسئولیتپذیری و فروپاشی بومشناختی به هرجومرج و خودخواهی انجامیده ، آثاری مانند جاده اثر کورمک مککارتی (۲۰۰۶) یا طلای شهرت مرکب اثر کلر وی واتکینز (۲۰۱۵) ، جهانهای آینده در تصور ۲۲۰۰ حتی در مواجهه با فاجعه، نگاهی امیدوارانه دارند. در داستان «پستاب»، برنده مسابقه سال ۲۰۲۱، یک محفل مخفی از «نگهدارندگان» تلاش میکنند زمین را احیا کنند بر پایه «شیوهای از زیستن که هزاران سال در زمین وجود داشته است.» هر داستان، راهحلهای اقلیمی منحصربهفرد خود را ارائه میدهد، اما روح کلی مجموعه بهروشنی ضد آخرالزمانی است. نظم کنونی شاید واژگون شود و بحران ممکن است ما را در بر گیرد، اما این داستانها چنین پیشنهاد میدهند که حتی پس از فاجعه، بقا و نوزایی امکانپذیر است.
سامانههای پیچیده
برترین مزیت داستان اقلیمی بهعنوان یک سبک ادبی، شاید توانایی آن در ترسیم روشن فاجعه و نوزایی بهصورت توأمان باشد. در رمانهایی مانند( نیویورک ۲۱۴۰ ۲۰۱۷ )و (وزارت آینده ۲۰۲۰)، کیم استنلی رابینسون ، سخنران بنیاد لانگ ناو ، اهمیت روایت خود را بر پایه جزئیات علمی واقعی بنا مینهد: از افزایش سطح دریا گرفته تا رخدادهای دمای حبابتر و سایر فجایع محتمل. بر خلاف داستانهای علمی-تخیلی دیگر که اغلب بر نجاتبخشیِ فردی قهرمانمحور تکیه دارند، آثار رابینسون بهنوعی سرود تمجیدی از قدرت کنش جمعی هستند.
پروفسور جیمی جونز از دانشگاه استنفورد، که در سال ۲۰۱۹ در نشست The Interval درباره علم نهفته در داستانهای اقلیمی سخنرانی کرد، در مصاحبهای با لانگ ناو به آثار رابینسون و پویاییهای قدرت درون آنها بهعنوان نمونههایی مؤثر اشاره کرد. جونز خاطرنشان کرد: «این داستانها واقعاً عالی هستند، چرا که رابینسون از پرداختن به جدیت پیامدها ابایی ندارد. اما [در داستانهای او] مردم مسائل خود را حل میکنند و این کار را همانطور که در دنیای واقعی انجام میشود، از طریق همکاری، مشارکت و فداکاری به انجام میرسانند.»
زمینه اصلی پژوهشهای جونز، سامانههای پیچیده است ، پویاییهای غیرخطی که رفتارهایی مانند شیوع بیماری و شبکههای اجتماعی انسانی را توضیح میدهند. در داستانهای اقلیمی، بهویژه در بخشهایی از این ژانر که بیشتر به علمی-تخیلی متمایلاند، جونز ظرفیتی را برای مدلسازی سامانههای پیچیدهای میبیند که پشت تغییرات اقلیمی نهفتهاند ، آنهم به شیوهای که برای مخاطبان عام قابل درک باشد. به باور او، آثار برجسته نویسندگان داستان اقلیمی، از جمله سخنرانانی مانند رابینسون و نیل استفنسن، این واقعیت را درک میکنند که مسیرهای ورود به فاجعه اقلیمی و خروج از آن، به یک اندازه پیچیدهاند. در رمان اخیر استفنسن با عنوان شوک پایانی ۲۰۲۱، پروژهای ژئومهندسی برای تزریق دیاکسید گوگرد به جو، در بخشهای نخست داستان همچون راهحلی معجزهآسا برای مقابله با گرمایش زمین بهنظر میرسد. اما باقی داستان، به بررسی تبعات آشفتهتر ژئوپلیتیکی و اجتماعی این راهحل فناورانه میپردازد.
تصویرسازیهای اقلیمی میتوانند به دانشمندان در انتقال آیندههای محتمل تغییر اقلیم به مناطق مختلف سیاره یاری رسانند. در این نگارههای هنری از تغییر اقلیم میان سالهای ۲۰۵۰ تا ۲۵۰۰، دگرگونیهای زیستبومی در نواحی غرب میانه آمریکا، جنگل آمازون، و شبهقاره هند با وضوح به تصویر کشیده شدهاند.
بیتردید، حتی رمانی که با دقتی وسواسگونه تحقیق شده باشد ، مانند وزارت آینده یا شوک پایانی ، نمیتواند به اندازه یک مدل محاسباتی، پویاییهای پیچیده تغییرات اقلیمی را بهطور کامل بازنمایی کند. اما شاید هدف، دقت علمی محض نباشد. در عوض، جهانسازی منسجم، حتی اگر «بهقدر کافی منسجم» باشد، در یک رمان اقلیمی میتواند سکویی برای اندیشیدن جدی به مسیرهایی باشد که تاکنون مورد توجه قرار نگرفتهاند ، همانگونه که نویسنده، چیارا دی لئون، در مقالهای در مجله نوئما در فوریه همین امسال نوشت: «برای اندیشیدن به آنچه تاکنون اندیشیده نشده است.» همانگونه که نهادهایی نظیر ارتش فرانسه و ارتش کانادا از نویسندگان علمی-تخیلی برای طراحی سناریوهای ظاهراً بعید بهره گرفتهاند، نهادهای اقلیمی نیز میتوانند از رؤیاهای نویسندگان داستان اقلیمی برای جهتدهی به برنامهریزیهای آینده خود استفاده کنند.
آنقدر هم ایدهای دور از ذهن نیست
در سخنرانی ماه مارس ۲۰۲۲ از مجموعه Long Now Talks، کیم استنلی رابینسون به «خطای دستهبندی» اشاره کرد که زمانی رخ میدهد که مردم، او را ، فردی با مدرک زبان انگلیسی و نویسندهای در ژانر علمی-تخیلی ، برای دریافت بینش درباره آینده اقلیمی مورد مشورت قرار میدهند. هرچند رابینسون افزایش شهرت خود بهعنوان یک متخصص اقلیم را نشانهای از آن میداند که «اوضاع واقعاً خراب است»، اما میتوان استدلال کرد که برای رویارویی بهتر با تغییرات اقلیمی، باید تعداد بیشتری از متفکرانی چون او را در این مسیر همراه داشت، نه کمتر. هرچه آیندههای اقلیمی بیشتری را تصور کنیم، آمادگی بیشتری برای مواجهه با آنچه در راه است خواهیم داشت.
«برای آنکه انتخاب کار کند، نیاز به تنوع داری»
با اینحال، داستان اقلیمی تا زمانی که تحت سلطه مجموعه محدودی از دیدگاهها باقی بماند، نمیتواند بهطور کامل از ظرفیت خود بهعنوان ابزاری برای تصور آینده بهره ببرد. هم توری استیفنز و هم جیمی جونز به این موضوع اشاره کردهاند که با وجود آنکه جوامع رنگینپوست در جنوب جهانی بیشترین تأثیر را از تغییرات اقلیمی میپذیرند، داستانهای آنها هنوز در آثار مطرح این ژانر حضوری ندارند. این نابرابری را میتوان تا حدی با سوگیریهای دیرینه در صنعت نشر توضیح داد ، صنعتی که بهطور سنتی فرصتهای محدودی را برای نویسندگان غیرسفیدپوست و غیربهاصطلاح «مرد» فراهم کرده ، و همچنین با تعصبات مشابه درون جنبش محیطزیست. اما فارغ از منشأ، حذف داستانهایی که از دل جوامع مقدم درگیر با بحران اقلیمی، بهویژه جوامع رنگینپوست، برآمدهاند، نهتنها تصویر واقعیتری از شرایط کنونی اقلیمی ارائه نمیدهد، بلکه توانایی ژانر داستان اقلیمی در تصور آینده را نیز بهطرز غیرضروری محدود میسازد.
از دیدگاه جونز، ناتوانی در گنجاندن داستانهایی از نویسندگان با پیشینههای متنوع در گفتوگوی گستردهتر پیرامون داستان اقلیمی، تلاشها برای تدوین راهبردهای سازگاری با اقلیم را مختل خواهد کرد. به باور او، این موضوع به اصول پایهای تکامل بازمیگردد: «برای آنکه انتخاب مؤثر باشد، باید تنوع وجود داشته باشد.» دیدگاه نویسندگانی مانند آمیتاو گوش ، که در رمان (جزیره اسلحه Gun Island –)۲۰۱۹ با بهرهگیری از افسانههای بنگالی، داستانی در سبک رئالیسم جادویی و اقلیمی میسازد ، یا نِدی اوکرافور ، که در اثر(چه کسی از مرگ میهراسد؟ Who Fears Death –۲۰۱۰) چشماندازی آفریقافراهنگر از صحراییشدن منطقه جنوب صحرای آفریقا ارائه میدهد ، تنها از منظر ادبی جذاب نیستند؛ بلکه درکهایی بنیاداً متفاوت از آینده عرضه میکنند، در قیاس با آنچه در آثاری چون درختداستانیاوزارت آینده به تصویر کشیده شده است.
آثار نویسندگان بومی، چشماندازی ژرف به آیندههای اقلیمی ارائه میدهند
نگاه نویسندگان بومی به آیندههای اقلیمی، دیدگاهی بهویژه ژرف و بصیرتبرانگیز است که از دل میراثهای طولانی اختلال بوممحیطی و استعمار برمیآید؛ میراثهایی که ملتهای بومی در سراسر جهان ناگزیر از تحمل آنها بودهاند. برای نمونه، رمان (کتاب قو (The Swan Book –۲۰۱۳ نوشته الکسیس رایت، نویسنده اهل قبیله وانئی (Waanyi)، پیامدهای تغییرات اقلیمی را در بستر سلب مالکیت تاریخی از بومیان استرالیا قرار میدهد. در آغاز رمان، گروهی از شخصیتهای بومی درباره پناهجویی سفیدپوستِ اقلیمی صحبت میکنند و میگویند: «با آنکه او زنی سفیدپوست بود، باز آنها خوششانستر از او بودند. آنها خانه داشتند [...] جایی برای رفتن داشتند، در حالی که احتمالاً میلیونها نفر سفیدپوست، در کنار بیشمار انسان بیکشور دیگر، سرگردان بودند.»
نگاه رایت در کتاب قو گاه با نوعی بدبینی ویرانگرانه همراه است ، سیاستمدار بومی کاریزماتیکی که در رمان بهعنوان کسی توصیف میشود که «پیشگام تدوین قوانین جدیدی برای حفاظت از زمین و مردمان آن پس از سدهها ویرانی در سیاره» است، همزمان شخصیت منفی داستان نیز هست ، با اینحال، روایت او از جامعه بومیان استرالیا که حتی در بدترین شرایط تغییرات اقلیمی نیز بقا مییابد، چشماندازی از ایستادگی و امیدِ زخمخورده را به تصویر میکشد.
این دیدگاه، با آثار پژوهشگران بومی محیطزیست همچون پروفسور کایل وایت نیز همسویی دارد. وایت، عضو ثبتشده ملت پوتاواتومی (Citizen Potawatomi Nation) و استاد رشته محیطزیست و پایداری در دانشگاه میشیگان، در برابر متون غیر بومی در ادبیات محیطزیست موضع میگیرد ، متونی که شوک ناشی از تغییر اقلیم را بهمثابه فاجعهای قریبالوقوع و نهایی برای ملتهای بومی تصویر میکنند. وایت معتقد است که ملتهای بومی «پیشتر، یک یا چندین آخرالزمان را پشت سر گذاشتهاند.»
گریس دیلون، که اصطلاح «آیندهگرایی بومی» (Indigenous Futurism) را برای توصیف آثاری در ژانر علمی-تخیلی که دانش سنتی بومیان را در خود جای میدهند ابداع کرد، نیز بر همین نکته تأکید دارد. او خاطرنشان میکند که تمرکز بسیاری از این آثار بر «تداوم، سازگاری و شکوفایی در آینده» است ، گاهی بهطرزی ظریف، اما همواره در تقابل مهم با ایده صرفاً «زنده ماندن.»
مشاهده دیلون درباره شکوفایی بومی، بازتابی نیز در سخنان توری استیفنز دارد، آنجا که درباره ضرورت بازتاب تنوع کامل مردمانی که از تغییرات اقلیمی تأثیر میپذیرند در تصور ۲۲۰۰ و بهطور گستردهتر در داستان اقلیمی سخن میگوید: «فرهنگهای مختلف، امید را به شیوههای متفاوتی میفهمند.»
اگر این دیدگاههای گوناگون نسبت به امید را وارد گفتوگوی خود پیرامون تغییرات اقلیمی نکنیم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم آیندهای اقلیمی را تصور کنیم که عدالت را برای همگان فراهم آورد.
درباره نویسنده:
جیکوب کوپِرمن برای بخش هنر و زندگی روزنامه استنفورد دیلی درباره موسیقی مینویسد.