جدیدترین مطالب

فصلنامه «گام سوم» شماره ۲
در این شماره مقالات متنوعی در موضوعات اقتصاد، آیندهپژوهی، خانواده به همراه بخشهای نوشتار، سیاست و پروندهای با عنوان «داووس ۲۰۲۵» چاپ شده است.

جستجو برای طول عمر هماکنون به پایان رسیده است!
مطالعهی افرادی که بیش از صد سال عمر میکنند میتواند راز زندگی طولانیتر و سالمتر را آشکار کند. اما آمارها داستان دیگری روایت میکنند.

چطور بدون اینکه بدانیم از ما سوءاستفاده میشود؟
چقدر باید بگذرد تا بالاخره از جهنم شخصی خود بیدار شویم؟ چگونه از خواستن مرگ به خواستن زندگی رسیدم

اضطراب اقلیمی در کودکان؛زنگ خطری برای والدین
وقتی کودکان و نوجوانان به آینده فکر میکنند، یک بار اضافی دارند: آنها باید با آیندهی بیشتری نسبت به بزرگترها مواجه شوند.
پربازدیدترین مطالب

هوش مصنوعی و سیاست: چگونه بفهمیم چه چیزی و چه کسی واقعی است؟
اگر خوششانس باشیم، فناوریهای جدید فقط باعث سردرگمی مختصری میشوند. وگرنه، حوزه سیاسی ما میتواند برای همیشه تغییر کند.

انواع هوش، کاربردهای هوش هیجانی و تقویت آن در کودکان
ین مطلب نگاهی دارد به انواع هوش و نقش مهم آنها در زندگی روزمره و تواناییهای شناختی انسان. همچنین مروری بر هوش هیجانی و کاربردها و روشهای تقویت آن در کودکان.

کاهش هدررفت غذا با اپلیکیشن موبایلی
اگرچه این اپلیکیشن غذای باقیماندهی رستورانها را ارزان در اختیار کاربران قرار میدهد، اما همچنان ابهاماتی دربارهی میزان واقعی کاهش هدررفت و استفادهی تجاری برخی کسبوکارها از این سیستم وجود دارد.

نویسنده: دیوید لوون مترجم: نیوشا امیدی ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
زیستن در اقتصاد خلاق: اصالت، سازگاری یا تقلید؟
اصالت، همیشه پر از زیبایی و رویاهای رنگارنگ نیست بلکه گاهی اوقات، بین خوب و بد در نوسان است. اصالت، درست مثل یک انگل، میتواند گریزان و پنهان باشد، تا اینکه ناگهان با نشانههای ناخوشایندش خودش را نشان دهد.
این مطلب نوشتهای است از دیوید لوون که در تاریخ ۳۰ آگوست ۲۰۲۴ با عنوان
Lessons from a parasitical journey in the creator economy
در وبسایت Medium منتشر شده است.
آیا تا به حال هدفی برای خود تعیین کردهاید، اما بهمحض مواجهه با «واقعیت زندگی» با تمام قدرت به آن کوبیده شده باشید؟
یا خود را درگیر یک پارادوکس پیچیده دیدهاید، جایی که همان کاری که میخواهید انجام دهید، مانع از تحقق آن میشود؟
(بله، شاید بهتر باشد دوباره این جمله را بخوانید.)
مدتی است که هر دو این وضعیتها را تجربه کردهام، بهویژه بهعنوان نویسنده، مدرس، و عضوی از «اقتصاد خلاقان»
حدود دو سال و نیم پیش، از شغلی در بخش عمومی که بیش از یک دهه در آن فعالیت داشتم کنارهگیری کردم. این تصمیمی نبود که ناگهانی گرفته باشم؛ مدتها در ذهنم میچرخید و بارها در خانه دربارهاش صحبت کرده بودیم (با وجود سه نوجوان در خانواده)، اما هیچگونه پشتوانهی مالی یا شبکهی امنیتی نداشتم.
یک جدایی ناگهانی و بیبازگشت بود.
و حالا، نزدیک به ۳۰ ماه بعد، کاملاً در نقش مدیرعامل زمان و انرژی خودم جا افتادهام یک زندگی بهمراتب اصیلتر. اما بعد، یک مشکل پیش آمد...
ترک «محیط کار» (برای همیشه)
وقتی شغل پنجروزهی دوشنبه تا جمعهام را رها کردم، یکی از تعهداتی که به خودم دادم این بود که دوچرخهسواری را بیشتر در برنامهام قرار دهم. در دو سال گذشته، بهطور مداوم در حال تقویت استقامت جسمی و ذهنی خود بودهام.
چند هفته پیش، همسرم، لیزا، و من، یک ماجراجویی دوچرخهسواری در جادههای فرعی (دوچرخهسواری در مسیرهای شنی) داشتیم. این مسیر در دامنههای کوهستان راکی قرار داشت، حدود دو ساعت رانندگی از محل زندگیمان.
منظرهای تماشایی بود. 👇

امسال، در حال آماده شدن برای یک مسابقهی دوچرخهسواری ۲۰۰ کیلومتری هستم که در دو مرحله و طی دو روز در اواسط سپتامبر برگزار میشود. بنابراین، پس از اینکه شب را در طبیعت کمپ زدیم، تصمیم گرفتم بهتنهایی با دوچرخه به خانه برگردم، درحالیکه لیزا با ماشین راهی خانه شد.

مسیر بازگشت ۱۸۵ کیلومتر (۱۱۵ مایل) بود. هوا گرم بود.
حدود ۴۰ کیلومتر مانده به مقصد، کنار یک جویبار توقف کردم تا بطریهای آبم را پر کنم. یک فیلتر آب قابلحمل همراه داشتم. آب را فیلتر کردم، بطریهایم را پر کردم و مقداری پودر نوشیدنی ورزشی به آن اضافه کردم.
به این موضوع خیلی فکر نکردم، تا اینکه حدود دو روز بعد، مشکلات گوارشی ظاهر شد.
بعد از پنج روز، متوجه شدم که احتمالاً مسئله از غذایی که خورده بودم نبود...
اصالت انگلی
اکنون بیش از سه هفته است که با مشکلات گوارشی شدید دستوپنجه نرم میکنم. دیروز بالاخره جواب آزمایشها آمد: ژیاردیا (که اغلب به آن تب سگآبی گفته میشود). امروز، خوشبختانه، مصرف آنتیبیوتیکهای قوی را شروع کردم و طی چند ساعت، احساس کردم اوضاع در حال تغییر است.
در این مدت، حدود ۱۰ پوند (بیش از ۵٪ وزن بدنم)کاهش وزن داشتهام. با وجود نوشیدن مقدار زیادی آب، همچنان کمآبی مداوم را تجربه میکردم. خستگی شدید و علائم ناخوشایند دیگر هم مزید بر علت بودند. این تجربه حتی از زمانی که به کووید مبتلا شدم نیز بدتر بود.
ژیاردیا یکی از رایجترین انگلهای موجود در آب در سطح جهان است و روده باریک را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد. این انگل، جذب مواد مغذی و چربیها را مختل کرده و باعث ناراحتیهای گوارشی شدید میشود (که ترجیح میدهم از توضیح جزئیاتش صرفنظر کنم).

دو هفتهی گذشته را بیشتر در استراحت و… خوب، نوشتن گذراندهام. بنابراین، با اینکه دو هفتهی کامل از دوچرخهسواری دور ماندهام (و برنامهی تمرینم بهطور ناگهانی متوقف شده)، اما فرصت بیشتری برای فکر کردن و نوشتن پیدا کردهام.
و اینجاست که تناقض تلخ ماجرا خودش را نشان میدهد: انجام فعالیتی که عاشقش هستم—یعنی دوچرخهسواری—ناگهان متوقف شد، اما در عوض، زمانی بیشتری برای نوشتن به دست آوردم. بهخاطر ژیاردیا، خستگی و کمآبی، هفتهها است که نتوانستهام سوار دوچرخه شوم.
اما… در عوض، فرصت بیشتری برای نوشتن داشتم.
اصالت، همیشه پر از زیبایی و رویاهای رنگارنگ نیست بلکه گاهی اوقات، بین خوب و بد در نوسان است. اصالت، درست مثل یک انگل، میتواند گریزان و پنهان باشد، تا اینکه ناگهان با نشانههای ناخوشایندش خودش را نشان دهد.
اندیشیدن به اصالت
در این دورهی کند زیستن و کنار کشیدن، بیشتر دربارهی اصالت فکر کردهام، خواندهام و نوشتهام (همراه با شهود، اما این خودش موضوع مقالهای جداست)
گاهی، هیچ چیز مثل یک تجربهی افتضاح به ما یادآوری نمیکند که:
«این یکی واقعاً افتضاح بود!»
اصالت، یک پدیدهی ایستا و ثابت نیست؛ بلکه مدام در حال حرکت و تغییر است. درست مثل اصل عدم قطعیت هایزنبرگ در فیزیک:
ما نمیتوانیم همزمان مکان و سرعت یک ذره (یا حتی یک قطار در حال حرکت) را بهطور دقیق تعیین کنیم.
همینطور که مشاهدهی نور از میان شکافهای کوچک، رفتار الکترونها را تغییر میدهد، اصل عدم قطعیت در اصالت نیز میتواند مشابه همین باشد.
اصالت، یک نقطهی پایان ندارد.
یک وضعیت ایستا نیست.
بلکه در طول زندگی حرکت میکند.
گاهی کاملاً اصیل است.
گاهی کاملاً ساختگی و بیمحتوا.
و گاهی مثل الکترونهای پرانرژی، میان این دو وضعیت در نوسان است.
همین که فکر میکنی آن را درک کردهای، چیزی تغییر میکند و ناگهان باید از نو بفهمی که چه چیزی واقعی است، چه چیزی نمایشی است و چگونه باید تعادل خودت را حفظ کنی.
واقعاً چه چیزی معیار سنجش اصالت است؟
آیا میتوانی از معیارهای خودت برای ارزیابی اصالت من استفاده کنی؟
و باز هم یک تناقض دیگر…
اصالت را نمیتوان بدون مقایسه با عدم اصالت تعریف کرد.
مدام در حال حرکت است و از هر تعریفی گریزان .
اصالت بهعنوان آفرینش، نه صرفاً بیان
اصالت یک وضعیت ثابت نیست—بلکه فرآیندی از بازآفرینی مداوم است. ما فقط آنچه که هستیم را بیان نمیکنیم، بلکه آنچه که در حال تبدیل شدن به آن هستیم را نیز میسازیم.
برای نویسندگان، معلمان و خالقان محتوا، هر قطعهای که تولید میکنیم، همانقدر که ما آن را شکل میدهیم، خودش نیز ما را شکل میدهد—حتی اگر با کمک هوش مصنوعی باشد (البته نه صرفاً کپی و جایگذاری).
من معتقدم که اصالت فراتر از «خود بودن» است،بلکه نیاز به درگیری فعالانه دارد، یعنی «خود را زندگی کردن»

این یعنی خلق کردن با نیتی آگاهانه، برای کشف بیشتر خودمان در این مسیر.
و حتی وقتی به نوشتهای که یک سال پیش نوشتهام نگاه میکنم، چیزهای جدیدی دربارهی خودم کشف میکنم.
این موضوع برای من هیچ فرقی با تمرین بدنی برای افزایش استقامت ندارد، برای اینکه بتوانم مسافتهای طولانیتر را طی کنم و از مسیرهای سختتر عبور کنم.
بهعنوان مثال، دوچرخهسواری میتواند همزمان یک تجربهی تأملبرانگیز (بودن) باشد و یک فعالیت فیزیکی (انجام دادن).
اصالت برای من یک تعادل دائمی است که همیشه نمیتوان آن را در یک دستهبندی مشخص قرار داد. اما چیزی که آن را هدایت میکند، نوعی آگاهی انعکاسی است، نه پذیرفتن کورکورانهی هنجارها و پیروی از دیگران.
چالش اصلی این است که خلق کنیم، آموزش دهیم و بنویسیم از دریچهی کشف خودمان، نه از ترس اینکه دیگران چطور آن را قضاوت میکنند.
اگر بیشازحد به تأیید بیرونی وابسته شویم، این وابستگی مثل یک انگل به کار ما میچسبد و آن را از درون تهی میکند.
در چند ماه اخیر، و مخصوصاً در هفتههای گذشته که مجبور به استراحت بودم، به این موضوع بیشتر از همیشه فکر کردهام.
سؤالی که مدام در ذهنم میچرخد:
من این کار را انجام میدهم تا چیزی دربارهی خودم یاد بگیرم؟
یا فقط برای اینکه بازخورد بهتری بگیرم و بیشتر دیده شوم؟
یا شاید هر دو؟
مسئله فقط این نیست که چه چیزی در لحظهی حال، واقعی یا ساختگی است. بلکه مهم این است که چه چیزی در حال تکامل است.
اصالت سیال است، درست مثل مسیری که طی میکنیم.
و همین مسئله را میتوان در معیارها و الگوریتمها هم دید.
دام الگوریتمها و معیارها
معیارها فریبندهاند. آنها میتوانند به ما این احساس را بدهند که در حال پیشرفت هستیم.
برای مثال، من داشتم روند پیشرفت آمار دوچرخهسواری هفتگیام را دنبال میکردم،مجموع کیلومترهای طی شده، ارتفاع صعود کرده، تعداد ساعتهای سپریشده روی زین، و غیره.
همهچیز برای رویداد پیشِ رو خوب پیش میرفت. و بعد… بوم! همان فعالیت «اصیلی» که میخواستم انجام دهم (دوچرخهسواری در مسیرهای خاکی) بهطرز چشمگیری مختل شد،دقیقاً توسط همان چیزی که دوست داشتم انجام دهم (دوچرخهسواری در مسیرهای دورافتاده).
من همیشه با خودم فیلتر آب حمل میکنم، چون معمولاً ساعتها از هرگونه تمدنی دور هستم. اینطور نیست که بتوانم به یک پمپبنزین بروم و یک نوشیدنی انرژیزا بخرم.
اما معیارها هیچوقت داستان را کامل روایت نمیکنند. هیچوقت نکردهاند و نخواهند کرد.
فیلتر آبی که استفاده میکنم ادعا میکند که ۹۹.۹۹ درصد از موجودات ریز مضر را از بین میبرد. آیا من حالا جزو همان ۰.۰۱ درصدی هستم که تأثیرش بر آنها کار نکرده؟
«اقتصاد خلاق»در مقیاس کلی چیز جدیدی است. و ما که در آن فعالیت میکنیم، به این باور رسانده شدهایم که موفقیت با اعداد تعریف میشود،تعداد دنبالکنندگان، لایکها، اشتراکگذاریها، کامنتها، و غیره.
اما این معیارها اغلب چیزی جز یک هیاهو نیستند. آنها نشانهی یک ارتباط واقعی نیستند و قطعاً شاخصی برای اصالت هم محسوب نمیشوند.
پلتفرمهای آنلاین و الگوریتمها، درست مثل انگلها، دستور کار خودشان را دارند. آنها به اصالت شما اهمیتی نمیدهند. بلکه طوری طراحی شدهاند که محتوایی را تبلیغ کنند که مردم را درگیر و مشغول اسکرول نگه دارد.
افتادن در دام الگوریتم و تولید محتوایی که الگوریتم میخواهد، بهجای آنچه که حقیقتاً برای ما معنا دارد، کار آسانی است.
با این حال، تناقض ماجرا اینجاست: اگر واقعاً بخواهید خلاقانهتر زندگی کنید و انعطافپذیری بیشتری داشته باشید، به درآمد نیاز دارید.
حتی هنگام نوشتن همین مقاله، به آمار مقالههای قبلیام که بیشتر خوانده شدهاند نگاه کردم. یکی از آنها دقیقاً دربارهی همین موضوع بود. پس از آن دادهها استفاده کردم تا مطلبی دیگر بنویسم؛ همین مقالهای که الآن میخوانید.
آیا این یعنی این نوشته کمتر «اصیل» است؟
من نویسندگان، خالقان محتوا، و حتی معلمانی را دیدهام که در بازی الگوریتمها و معیارها غرق شدهاند. بازی اعداد. وسوسهی دادههای پرتکرار.
آنها محتوای خود را مدام تنظیم و اصلاح میکنند تا بیشتر دیده شود و در نهایت، صدای واقعی خودشان را از دست میدهند—یا انگیزهشان را.
حتی مقالهای از نویسندهای خواندم که نوشته بود کلید موفقیت این است که آنچه را که خودت میخواهی ننویسی، بلکه آنچه را که بازار و مخاطب میخواهد بنویسی. با خواندن آن احساس تأسف کردم.
چنین طرز فکری احتمالاً نشانهای از این است که شخص دارد همان چیزی را از دست میدهد که کارش را در وهلهی اول «اصیل» کرده بود. (البته، این فقط برداشت من است.)
نوشتن و آموزش دادن بهعنوان اعمالی اصیل
آیا راهکاری برای این موضوع وجود دارد؟ یا باید با همان «اصل عدم قطعیت اصالت» کنار بیاییم؟
نوشتن، خلق کردن، آموزش دادن،همه میتوانند کارهایی اصیل باشند.
وقتی از دریچهی تجربهی زیستهی خودمان مینویسیم، آموزش میدهیم و هدایت میکنیم، چیزی واقعیتر خلق میکنیم.
حرکت در مسیر (یا به سمت) اصالت آسان نیست. اغلب مستلزم آن است که در برابر روندهای رایج مقاومت کنیم، باورهایمان را به چالش بکشیم و مراقب باشیم که در جستجوی تأیید بیرونی گرفتار نشویم.
گاهی باید با احساس ناراحتی کنار بیاییم (ترجیحاً نه ناراحتی ناشی از انگلهای رودهای)، در عدم قطعیت غوطهور شویم، و کارمان را به سمتی ببریم که نشاندهندهی خود واقعیِ در حال تکامل ما باشد.
موضوع بر سر کامل یا بینقص بودن نیست. موضوع این است که واقعی باشیم، بپذیریم که همهی پاسخها را نداریم، و از طریق خلاقیت، رشد کنیم.
و… گاهی برای کشف «اصالت» خودمان، باید از میان آبهای گلآلود عدم اصالت عبور کنیم.
اصالت همیشه در حال حرکت است
اصالت یک مقصد نیست. یک محصول هم نیست. بلکه چیزی است که به سمت آن حرکت میکنیم، با این آگاهی که سرعت و موقعیتش دائماً در حال تغییر است.
اصالت، نامطمئن است. میان لحظهها سُر میخورد و جای ثابتی ندارد.

گاهی احساس میکنیم دقیقاً به نقطهی مطلوب رسیدهایم، اما در مواقعی دیگر، به نظر میرسد کاملاً از مسیر دور شدهایم.
حتی ممکن است در لحظهای باور داشته باشیم که به درستی عمل کردهایم، اما بعدها به خود بگوییم: «لعنتی، انگار که کاملاً اشتباه بود»
ما فقط در حال خلق محتوا یا ارائهی درس نیستیم،بلکه در حال خلق خودمان هستیم.
شاید با این کار، نسخههای عمیقتر و صادقانهتری از خودمان بسازیم و دیگران را هم به این مسیر دعوت کنیم.
برخی پرسشهای عملی برای بررسی اصالت در کار خلاقانه شما
- بررسی درونی: آیا این اثر برای من واقعی به نظر میرسد؟ اگر نه، چه کاری میتوانم انجام دهم تا آن را اصیلتر کنم؟
- تعریف موفقیت شخصی: خلق کردن بهصورت اصیل برای من چگونه است، فراتر از تعداد لایکها و دنبالکنندگان؟
- آزمون آسیبپذیری: آیا میتوانم چیزی خام و صادقانه خلق کنم بدون اینکه نگران واکنشها باشم؟
- بازگشت به هدف: چرا نوشتن، خلق کردن یا آموزش را شروع کردم؟ آیا دلیل من تغییر کرده است، و آیا هنوز با آن همسو هستم؟ چه چیزی ممکن است نیاز به تغییر داشته باشد؟
درباره نویسنده:
دیوید لوون؛ متفکر، نویسنده، سازنده کسبوکارهای نوشتاری دیجیتال از صفر